شهادت آرزوی ایشان بود.در نیمه های شب، وقتی به نماز میستاد ،با خدا راز و نیاز میکرد وبا اشک وناله های بلند از خدا آرزوی شهادت میکرد .او در مورد شهادت با بچه ها صحبت کرده بود و آنها را آماده شهادت خود نموده بود.البته این آمادگی را از سالهای قبل به من داده بود و از من خواسته بود در صورت شهادت او اصلا گریه نکنم .این موضوع را بارها به طور صریح به دخترمان گفته بود و دخترم نیز روی این مساله حساسیت پیدا کرده بود .اما چون همه ما او را دوست داشتیم گفته هت سفارشها ی او هم برای ما دوست داشتنی بود .گر چه از دست دادن عزیزان بسیار سنگین است ،ولی انسان که یه بعدی نباشد میداند که در دنیا ی دیگر زندگی دیگر وجود دارد وبهتر است انسان راضی باشد به رضای خدا.
پس از بازگشت از سفر کره به زمین جدید در خارج از شهر نقل مکان کردیم .برای او که وزیر دفاع بود این محل اصلا منطقه امنی نبود ولی او بدون توجه به این مسا ئل با همان فولکس کهنه رفت وآمد میکرد وبه تهدیدات گروهکها و ترویست های ستون پنجم اعتنا نمی کرد .
مشاهده شده در کتاب افلاکیان خاکی ،کاری از جبهه فرهنگی شهدای گمنام.
آخرین نظرات